قـــــــــــاطی پــــــــــــــاتی

تسلیت به ایران و تمامی آتش نشان ها :( ما سلفی گرفتیم و خندیدیم, برج ایفل به احترام آنش نشانان ما تغییر داد واقعا چه ملت استواری هستیم! ما افرادی هستیم که وجدانی ندارند تا بیدار شود وگرنه به جای سلفی عزا می گرفتیم... قـــــــــــاطی پــــــــــــــاتی...

  سلام   به همه عزیزان بلاگفایی خوب هستین؟ مقدمه نمی چینم و سریع می رم اصل مطلب: من یه چالش ترتیب دادم یه چالش هیجان انگیز که شاید غم انگیز باشه وتا حدودی سعی کردم تا چالشم مورد پسند شما عزیزان واقع شه! عیب و ایرادی داشت به بزرگیتون ببخشید! با نزدیک شدن به روز موعود (روزی که از آن به عنوان روزهای تاریک و نژند زندگی هایمان یاد می شود،کوچک و متوسط و بزرگ هم ندارد؛همه و همه ما) همه ی شما عزیزان دچار احساسات متفاوتی شدین،یکیتون در دریای اضطراب و استرس هاش در حال غرق شدنه و دیگری تو شادی و خوشحالی و اطمینان حاصل از خودش غوطه وره و یکی هم مثل من از بی تفاوتی نمی دونه سر به کدوم بیابون بزاره؟!؟ اِهِم اِهِم... موضوع این چالش راجب این هفته هاست این هفته های پسینِ امتحانات ترم اول که باعث شده اکثر ما توی یه جایی تو قلبمون احساس بی قراری کنیم و نگران یک برگه کوچیک یا شایدم بزرگ که عددهای سرنوشت ساز با نام و نام خانوادگیمون که اسم پدر و یه سری مشخصات دیگه هم داراست... باشیم و اون برگه...اون برگه... برگه ای نیست جزکارنامه! بله کارنامه! کارنامه همون برگه ی(جای خالی) (هر شخصی به نوبه ی خودش به این قـــــــــــاطی پــــــــــــــاتی...

واااااااای اصلا باورم نمی شه اگه بگم هیچکس باورش نمیشه خداجون ممنونم بچه ها اینجا برف باریده باورتون نمیشه نه این شما و اینم برف شهر ما پ.ن:الان میگید طرف دیوونست و بخاطر یه برف کلی ذوق کرده شما هم اگه جای ما بودید ذوق میکردید آخه تا حالا اصلا اینجا برف نیومده قـــــــــــاطی پــــــــــــــاتی...

سلام دوستان من اومدم و یه پست دیگه خب خب می ریم سراغ اصل مطلب من امروز می خوام یه رمان معرفی کنم که اسمش هست پرواز پ.ن:این رمان خودمه که در انجمن نگاه دانلود در حال تایپه خوشحال می شم بخونیدش خلاصه: نفرت همیشه وجود داره ولی اگه از بچگی باشه تبدیل میشه به یه افسانه ی قدیمی بلند که پایانش معلوم نیست داستانی که الان میخونی پر از نفرت و کینه است داستان درباره ی دختریه که تو هفت سالگی پدرشو مادرشو جلوی چشماش کشتن حالا این دختر بعد از 18سال برگشته تا انتقام بگیره انتقام از خانواده ای که خانوادشو ازش گرفتن از خانواده ای که باعث شد دختر معصوم قصمون طعم تلخ نفرت رو بچشه شاید هم انتقام از عشقی پاک و داستان ما پر از انتقام یعنی نفرت ازش میباره دوست داری نفرت رو ذره ذره حس کنی پس با این حال اماده ای تا داستانمو بخونی امیدوارم خوشت بیاد قـــــــــــاطی پــــــــــــــاتی...

سلام دوستان من اومدم و یه پست دیگه خب خب می ریم سراغ اصل مطلب من امروز می خوام یه رمان معرفی کنم که اسمش هست بنام عشق پ.ن:این رمان دوم خودمه که در انجمن نگاه دانلود در حال تایپه خوشحال می شم بخونیدش خلاصه: داستان درباره زندگی یه دختره یه دختر شر و شیطون که با خانواده کوچکش توی ساری زندگی میکنه خب دختر قصه ما یه آرزو داره اونم رفتن به تهران ولی هیچوقت نتونسته بره چون بابا و مامانش اجازه نمیدن خلاصه تو یک از روزا بابا و مامانش و دختره به یه سری دلیل جمع میکنن میرن تهران ولی با ورودشون به تهران دختر قصه ما متوجه یه سری داستان درباره خودش و زندگیش میشه و اینجاست که آرزو میکنه که هیچوقت آرزو نکرده بود بیاد تهران ولی خب سرنوشت هر جور که دلت میخواد که نمیچرخه گاهی اوقات بر خلاف تو میچرخه و گاهی هم برای تو میچرخه قـــــــــــاطی پــــــــــــــاتی...

سلام دوستان من اومدم و یه پست دیگه خب خب می ریم سراغ اصل مطلب من امروز می خوام یه رمان معرفی کنم که اسمش هست رویا بافی زیباست اما... پ.ن:این رمان دوستمه که در انجمن نگاه دانلود در حال تایپه خوشحال می شم بخونیدش پ.ن2:من دارم میخونمش عالیه حرف نداره خلاصه: به نام اون که خودش میدونه دل کیا شکسته از دست همین انسان های خلق شده به دست خودش...! درکل مشکلات قشر جوان جامعه رو نشون میده که گرفتار مشکلات جامعه مجازی میشن و ضربه میخورن و پشیمون میشن!! رویای رمان من بیشتر توی رویا هاش...یا دنیای مجازیه...یا توی کافه بهشت پیش دوستاش... فکر میکنه زندگی هم مثل بازی میمونه و بعد از گیم اور شدن میتونه دوباره شروع کنه اما میبینه توی بازی زندگی فقط یه جون داری و بعد از سوختن راه برگشتی نداری... عاشق پسرداییشه از بچگی...اما توی پنج سالی که ندیدتش سعی کرده فراموشش کنه سرشو به دنیای مجازی گرم میکنه تا فراموشش کنه اما هیچ فایده ای براش نداشت...با ورود یه پسر به زندگیش حماقتی رو انجام میده که خوشبختیش تبدیل به بدبختی میشه... اما در اون بینابین مامانش هم براش داستان زندگیش رو تعریف میکنه... رویا تحت تاثیر زن قـــــــــــاطی پــــــــــــــاتی...

من از این دنیا فقط اینو دریافتم که اونی که بیشتر میگفت: «نمیدونم»،بیشتر میدونست... اونی که «قویتر»بود،کمتر زور میگفت... اونی که راحت تر میگفت «اشتباه کردم»،اعتماد به نفسش بالاتر بود... اونی که صداش «آرومتر» بود،حرفش با نفوذ تر بود... اونی که خودشو واقعا «دوست داشت»،بقیه رو واقعی تر دوست داشت... اونی که بیشتر «طنز»میگفت،به زندگی جدی تر نگاه میکرد... قـــــــــــاطی پــــــــــــــاتی...

ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ..... ﺩﻭﻣﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩ ...... ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ .... !!!!! ﯾﮑﯽ ﺗﻮ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺯﻧﺎﺳﺖ .... !!!!!!! ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻭ ﺫﮐﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ .... !!!!!!! ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﻭ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮔﻨﺎﺳﺖ .... !!!!!! ﯾﮑﯽ ﻣﻮﯼ ﺳﯿﺦ ﻭ ﻏﯿﺮﺕ .... !!!!! ﯾﮑﯽ ﺗﺴﺒﯿﺢ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﺷﻬﻮﺕ .... !!!! ﯾﮑﯽ ﺭﯾﺸﺸﻮ ﺑﺎ ﺗﯿﻎ ﺯﺩﻩ .... !!!!! ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﺭﯾﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﯿﻎ ﺯﺩﻩ .... !!!!!! آرﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ ... !!!!!!!!!!!!!!!!! ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﺳﺮ ﺩﺭﺍﺯ ﺩﺍﺭﺩ .............................. .......... به قول بهروز وثوقی که میگه： رفیق بچه نیست..................... خوابش کنی رفیق دونه نیست.................... خاکش کنی رفیق قلیون نیست................... چاقش کنی رفیق حیون نیست................... رامش کنی رفیق مقدسه باید جلوش زانو بزنی سلامتی رفیقای با معرفت نه اون بی معرفتا که تا پی ام ندی یا کاری باهات نداشته باشن پیداشون نمیشه ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺸﺘﯿﺎ ﻧﻪ ﻭﺣﺸﯿﺎ . ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕﺎ ﻧﻪ ﺩﻟﺴﻨﮕﺎ . ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍ ﻧﻪ ﭼﺘﺮ ﺑﺎﺯﺍ . ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺭﺍﺯ ﺩﺍﺭﺍ ﻧﻪ ﻧﺎﺯ ﺩﺍﺭﺍ . ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺳﺎقیا ﻧﻪ ﯾﺎﻏﯿﺎ . ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﯿﺎ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺨﯿﺎ . ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺭﻓﻘﺎ ﻧﻪ ﺭﻗﺒﺎ . ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺯﺟﺮ ﺩﯾﺪﻩ ﻫﺎ . ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩم و ﺧﻮﺩت ... "سلامتی همه رفقا " ﺭﻓﺎﻗﺖ قـــــــــــاطی پــــــــــــــاتی...

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ به دوس پسرش ﻣﯿﮕﻪ： ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﺩﻭﺳﺘﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﺧﺮﺍﺏ ,,, ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﺸﺘﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻭﺳﺘﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﺯﺭﻧﮓ؟؟ پسره ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﺪﻩ： ﺑﺒﯿﻦ عزیزم ﻗﻔﻠﯽ ﮎ ﺑﺎ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎ ﮐﻠﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﺑﺸﻪ ﺍﻭﻥ ﻗﻔﻞ ﺧﺮﺍﺑﻪ ... ﻭﻟﯽ ﮐﻠﯿﺪﯼ ﮎ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﻫﺸﺘﺎ ﻗﻔﻞ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻪ ﺍﻭﻥ ﺷﺎﻩ ﮐﻠﯿﺪﻩ.. یعنی اگه من زبون اینو داشتم ! الان بیل گیتس آبدارچیم بود !! قـــــــــــاطی پــــــــــــــاتی...

طرف اعصابش خورد بود
دوستش گفت：خو چته؟؟!!
گفت：زنم مریضه باید عمل بشه اگ نبرمش دکتر میمیره…
منم پولامو جمع کرده بودم عینک ریبن بخرم،،
حالا نمیدونم چیکار کنم، عینک بخرم یا زنمو ببرم دکتر!!

دوستش یکم فکر میکنه میگه：





ولی خودمونیماااا
عینک ریبن...
پیرهن مشکی...
سر مزاااررر...

خداییش خییییلی بهت میاد!!!

قـــــــــــاطی پــــــــــــــاتی...